
آرشیو مطالب حسن خلج


هر روز من به یاد تنت گریه میکنم

و دست مردم این شهر عجیب سنگین است

چه حیف شد که نمردم

مونده دو چشمم به در ای عزیز زینب

سری به نیزه بلند است

گهواره میبینم گریه میکنم

اگر زبان مرا نی توان گفتن هست

روضه حضرت زینب

نگاه من به در و دیده اشکبار تو است

سخنرانی

مرا ز باغ چه حاصل که پای در بندم

روضه

همه جا را سیاه می دیدی

تا میخونی دعا گریه میکنی

دیشب خواب کربلا رو دیدم

رفتی و روز من شب شد

چو دیدم در لوح خلقت دلم را

روضه
