
آرشیو مطالب حسن خلج


روضه

روضه و مناجات

یه دختری رو خاک ویرونه نشسته

روضه

خدایا از عقابت ترس دارم

ای گل خزانم آتش زدی به جانم

ثمر عشق به جز خون جگری نیست که نیست

ای همه قرارم نری که بی تو علی خونه نشینه

من تا به کی سرم رو به زانو بگیرم

شاهم ولیک تاج سرم را شکسته اند

گل بودی و بوی خاکستر گرفتی

می شویم امشب با اشک دیده

چرا دیر می شد اگر مانده بودی

عطری ز شمیم اهل بیت آمده است

زهرا نبود علی و پیمبر نداشتیم

شبیه کسی باشی شبیه نیمه شب بدری

رشته ای از چادرت حبل المتین

بدون عشق مسلمان شدن محال محال
