
آرشیو مطالب حسن خلج


یگانه ای و نداری شبیه و مانندی

لبالبم ز خطا از گناه لبریزم

ای نور قلب عاشقم

یا رب دل مرده مرا احیا کن

روضه

یقین خدا نداشتم اگر تو را نداشتم

سحر بود و غم درد

قسم به صحن بلندت به کربلای شما

خواهم دلی که قلب شود در لقای تو

خاکیم بس که زمین خوردم و غفلت کردم

امشب مرا برای خودت انتخاب کن

ما را همه روزه یار و محرم غم توست

چو گنج از چه به خاک سیه نهان شده ای

تا طفلی میگه آب گریه ام میگیره

مقتل نوشت آه و یعنی تمام شد

چشمت زدند بس که تماشات میکنم

طوفان درد فاطمه ام را نشانده بود

رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی
