
آرشیو مطالب حسن خلج


ای نور قلب عاشقم

خسته و بی غمگسار می میرم

چه غضه ها که نخوردیم برای همسایه

من از خاک پای تو سر بر ندارم

از سینه دگر آه شرر بار نکش

فاطمه ای آفتاب لم یزل

روضه

نوای غم دلم دوشی نمی زد

نوای غم دلم دوشی نمی زد

تا می شود ز چشمه توحید

در چشم های تو خدا را دید مولا

دلداده باید بود و از دلدار باید خواند

منت خدای را به غمت مبتلا شدم

دوباره آمده ام تا دوباره جان بدهم

فاطمه آیینه کمال پیمبر

من از خاک پای تو سر بر ندارم

ذکر یا زهرا بود در هر کجا روی لبم

میلاد ولی عصر شد یا الله
