
آرشیو مطالب حسن خلج


آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم

از بازی عجیب فلک آه می کشیم

دلداده باید بود و از دلدار باید خواند

ز سیل اشک چو نخل خمیده بر لب جویم

پیراهنی که دوختم بهر محسنم

سومین گنج شاه کرب و بلا

غریب و خسته و بی غمگسار میمیرم

تاول دستامو نگا کن

فضا سیاه شد از دود آه اهل حرم

به سفلگان ستم پیشه همسفر گشتم

چه حالی دارد آن مرغی

در پیچ و خم غم گذرش خورد به دیوار

قرار بود دلم را پر از قرار کنی

مادر مادر وای مادر

روضه

دلم خونه فضه پریشونه فضه

چه حالی دارد آن مرغی

دیده شد دریای اشک
