
آرشیو مطالب حسن خلج


از جان خود اگرچه گذشته ام

من اگر جاهل گمراهم

ای قافله سالار زینب دیده بگشا

زائر که به قبر تو رسیده

سرت روی نی جا میشه

حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن

جهان تمام شد و ماه پاره های زمین

مادر مادر وای مادر

آروم آروم میرسن از راه همه زوار ابی عبدالله

آمده ام از سفر مدینه

ای مادر اشتباه نیومدی

دوباره به تن کردم این پیرهنو

ما را کلام ناد علی

هنوزم دلم میسوزه از در و آتیش و هیزم

سی سال لب گزیدم

منی که نوکرم دوری از حرم حقم نیست

ز یاد گودال تنم میلرزه

چشم سر بسته شد ولی ناگاه چشم دل دید دلبر آمده است
