
آرشیو مطالب حسن خلج


برادرم چی به سرت اومده

زینب چو دید پیکر آن شه میان خاک

غریبگان مروت حیا نمی کردند

شاه چون باز شکاری پر گرفت

من کجا و مادری کردن برای آل عصمت

تا می شود ز چشمه توحید

برخیز ماندنت اینجا صواب نیست

سقایی تو گشت محول به چشم من

برخیز ماندنت اینجا صواب نیست

یاعلی مالک ملک دلی

عجب کردند پرپر نوگلم را

به گمانم به سرت هست محیا بشوی

خواهی اگر که دق کنم اینجا

روضه

کویت حریم کعبه دل های عاشقان

لب تر کن از پیاله کوثر

چون خون گلوی اصغرت را دیدی

رضای تو را من رضایم رضا جان
