
آرشیو مطالب حسن خلج


لبم بوی پدر دارد عمو دجان

تا جان نداده مادرت از جا بلند شو

نقابی زن به رخسارش که حسن او نهان گردد

از زندگی ات آه تو را سیر نکرده

ای حسن تو نمونه حسن خدای تو

حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن

نزن که مادرم خیلی جوونه

عهد من و دلدار من عهد قدیم است

چه سخته تو مسیر رفت و آمد خدا ناکرده یک مادر بیافته

کمرم خم شده تا خوش قد و بالا شده ای

طفیل هستی عشقند آدمی و پری

چون تو ای لاله در این دشت گل پرپر نیست

دل مجنون همیشه با لیلاست

ای غرق عطش دشت پر از هرم تن توست

بنشینم و از سوز جگر ناله برآرم

همان حدیث که از داغ آن دهن می سوخت

بیش از این ای یوسف لیلا ندیده دیده ای

پاشو کم کم پاشو با هم تا حرم راهی نمونده
