
آرشیو مطالب حسن خلج


بنده شو یک روز مولایت کنند

کریم کاری به جز جود و کرم نداره

با جاست اگر خون خورد از درد طبیبی

معلی رقیه است

زخم تنت روی ریگ بیابان

قد و قامت من سیاه و کبوده

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد

شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید

چه خوش است پیش زلفت سر شکوه باز کردن

باید مرا گلیم مسیر نگار کرد

روضه حضرت قاسم

روضه پایانی

باید که تو را پیمبرت گفت

گفته ام ز درس بندگی حرفی به من تعلیم کن

آقا چه می شود که محیا کنی مرا

ای نبوی منظر و الهی مظهر

خوش آنکه حلقه های سر زلف وا کنی

انگار روبروی حرم ایستاده ای
