
آرشیو مطالب حسن خلج


زهرا جان اگر می توانی بمانی بمان

این همه راه دویدم ز پی دلدارم

دامن کشان رفتی

عاشق ناب کبریاست حسین

دیده شد دریای اشک

خواهشی کن از علی یکبار خواهش میکنم

ای که آواره چشمان تو دریا شده است

نشنید کسی که خون فشان دیده نشد

عهد من با لب شیرین تو امروزی نیست

روضه

یا ایها العزیز

غم عشقت بیابان پرورم کرد

در سینه ام ز دوری تو غیر آه نیست

ای لاله راز داغ دلت ترجمان مرو

روضه

لبالبم ز خطا از گناه لبریزم

خدا بگیر تو دست مرا

خداوندا شب پایانی احیا است میدانی
