
آرشیو مطالب مهدی اکبری


از قدیم الایام غلامتم

دوست دارم یک شب جمعه

من تا ابد عاشق یارم

خواهرت شدم برادرم باشی

شب آخر بگذار این پر من باز شود

عمریه روضه برات ارباب بی سر میگیریم

غم تو کرده پیرم

زینت دوش نبی

ذکر حسین

می ترسم از فردای خیمه گاه

با چشم اشک بار علیکنّ بالفرار

دل نکنم از وطنم

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

دل برا دلبر نشه ببینیش تر نشه نمی خوامش

چرا جوابمو نمیدی بگو حسین

سرت بر روی نیزه تنت تو گودال افتاده

عمریه روضه برات ارباب بی سر میگیریم

شمشیر ها اینجا فقط سر می بریدند
