
آرشیو مطالب مهدی اکبری


آمده اشک ریز بت شکنت

دید مجنون را یکی صحرا نورد

ای که تویی جان ما سرور و سامان ما

آهوی سرگردونتم و آزادم

باز امسال هم به لطف خدا قسمتم شد دوماه گریه کنم

تو که باشی دلم دیگه نمی لرزه

ما از می مرد افکن این میکده مستیم

من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام

از سفر اومده مسافر من

فهمیدم از روزای سخت دنیا باید یه روزایی رو کم بیارم

می شنوی تو روزه ها یه زمزمه است

ذکر لبهای من حرم حرم

دلم تنگ روز هایی که با تو مدینه بودم

باز چشمام شده گریون غمت

رسیدی به کرب و بلا خیره شو

تو سایه سرمی سامان منی

بر بانوی مطهر مان گریه میکنیم

تویی همراه وقت بی وقتیم
