
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


از اشک زینبم شب من پر ستاره است

ای آفتاب زهرا عجل علی ظهورک

روضه

با دست غم گریه در عالم پا گرفته

مناجات حضرت علی در مسجد کوفه

کنار برکه چشمم نگاه توست مقیم

پروانه ایم و کاش که خاکسترت شویم

در سوخته و به ما دگر سر نزنید

منم و کعبه کویت

زهرای من پروانه وار دور تو گشتم

سر خاکت دوباره آمده ام

زینب نفسای آخرم

چشم مهتاب به حال من بیدار گریست

بگید چاووش بخونه که غم از دل امون برده

ما آه سرد از دل مضطر کشیده ایم

آرام و مخفیانه می برمت ز خانه

اسما بریز آب که قلبم مذاب شد

غم و دردت نمی گردد فراموش
