
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


زمین ز سیل سرشکم به آه افتاده

خونمون پر از ماتمه

صلی الله علی الباکین علی الحسین

زخم دل هجران زدگان را تو شفایی

شبای فاطمیه حکایت دلای خسته است

گرد ملال آینه ها را گرفته بود

مرد میدان دین بی سپاه است

به خانه زهرا تنها آتش سر زد

نه نسیمم که بر کوه و چمن سر بزنم

تلاطم دریای حرم

باید ز کرامت زهرا به قیامت

بی بی جان یا زهرا

شده مدینه روضه داره دل علی بی قرارت

اگر کشتند چرا آبت ندادند

بی تو غروب جمعه چه دلگیر می شود

دیدی چه خاکی بر سرم کرد

بردند شانه های عزا مخفیانه اش

آنقدر زخم به پیکر دارد
