
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


برای زنده بودن تنها بهونمی تو

دلی که در شور و شینه

هر کسی خواسته باشد به خدایی برسد

بیا و امضا کن گریه و ناله ام رو

اگه فرصت بدی ضرب العجلی

این جمعه هم رفت و خبر از تو نیامد

روضه

خواهش کنم که باز بمانی نمی شود

بعد بابام روی لب من و تو لبخند نیومد

ابکنی وابک للیتامی

با همین قد خم، خنده هات چه باشکوهه

ای فلک در مدارت جان زهرا نثارت

چه کنم درد و بلای تو به جانم چه کنم

صفای خانه ام دیگر به خانه بر نمیگردد

یا فاطمه الزهرا یا انسیه الحورا

من اسیر غربتم زهرا تو زنجیرم نکن

من تو رو دارم هیچی نمی خوام

میدونم نوکری بلد نیستم
