
آرشیو مطالب حسن خلج


مشک تو آرزوی ماهی های دریاست

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

ماه همرنگ غروبم ای امید آخرم

زهرا همان کسی است که بیت محقرش

الهی هیچکس این حال و روز و نبینه

خوش آنکه حلقه های سر زلف وا کنی

دل من در تب و تابه

وقتش شده نگاه به دور و برت کنی

به تیغم گر کشند دستش نگیرم

ی ازلیّت، به تربت تو مُخمّر

ای خدا این دل مارو پر کن از عشق علی

سیل هجران تو بانو این دل و ویروونه کرد

کنار دل و دست و دریا ابالفضل

یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان

سیل هجران تو بانو این دل و ویروونه کرد

خورشید درایت و هدایت زهراست

بهار آمد بهار من نیامد

عاشقم عاشق دل خسته منم
