
آرشیو مطالب حسن خلج


مادر مادر وای مادر

قرار بود دلم را پر از قرار کنی

دلم خونه فضه پریشونه فضه

ای نور قلب عاشقم

فغان تا عالم لاهوت می رفت

دریغا از علی با آن دلیری کند تابوت زهرا دستگیری

جز در مقام عالی زهرا فنا شدن

دو آرزو به دل مادر جوانم ماند

ای شامم را تو سحر از چه دگر سخن نمی گویی

خسته شدی میخوای بری حرفی ندارم فاطمه

اینجا کجاست بزم عزایی که سوخته

خدیجه تو دار و ندار منی

روضه

دور از بهار روی تو گل رنگ و بو نداشت

ممکن نبود نام تو را بر زبان برد

بر سردر بهشت برین بیرق عزاست

جان مرا بیا عوض رونما بگیر

کیست وجودش که بعد خالق اکبر
