
آرشیو مطالب حنیف طاهری


کم کم از دستش زمام صبر رفت

سرگشته بانوان وسط آتش خیام

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم

نفرین به تو ای فرات به موجت به بسترت

مثل جاده و حس خوب سفر

از آتش دل سینه سوزان گله دارم

همینجا دور اکبر را گرفتند

السَّلامُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ

دریا صدا زد ای لبت عطشان من آبم

غیرت از چشما افتاده پاشو بریم حرم

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

فدای جود کسی هر آنچه را بخشید

از راه می رسند پدرها غروب ها

جان منی جان منی

شد به دوش احمد آن رشک ملک

دل تو دلم نیست آقا جون

به عشق تو می نازم

بی قرار بی قرارم
